جدول جو
جدول جو

معنی رای افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

رای افکندن
(تَ / تِرْ خوَرْ / خُرْ دَ)
تصمیم گرفتن. اراده کردن. آهنگ کردن. مصمم شدن:
شه به تأدیب شان چو رای افکند
سر هر دو بزیر پای افکند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخت افکندن
تصویر رخت افکندن
کنایه از بار و بنه را فرود آوردن در جایی و مقیم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
گذر کردن. رفتن راه.
- راه افکندن (فکندن) در جایی، کنایه از راه رفتن. (بهار عجم) (آنندراج) (ارمغان آصفی) :
آن حرم قدس چو واپس فکند
راه در اقصای مقدس فکند.
امیرخسرو دهلوی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار افکندن
تصویر بار افکندن
بار را بر زمین گذاشتن انداختن بار
فرهنگ لغت هوشیار
رنج چیزی را افکندن آسودن از آن:) در آن شهر سه روز بیاسودند و رنج راه بیفکندند (سمک عیار 34: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
توجه کردن متوجه احوال کسی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ و گره انداختن چین و شکن دادن (گیسو و زلف و مانند آنرا)، موجب درد و رنج و آشفتگی گردیدن اذیت کردن آزار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
((اَ کَ دَ))
کنایه از درمانده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
((~. اَ کَ دَ))
به میان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
((~. اَ کَ دَ))
حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
Overshadow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
éclipser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
menutupi bayangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
ছায়া ফেলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
บดบัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
gölgelemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
薄れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
להאפיל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
그늘지게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
затмити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
छायांकित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
overschaduwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
eclipsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
oscurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
使黯然失色
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
przesłaniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
überschatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
затмевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
سایہ ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو